سلام
مطلب عميقي بود. مخصوصا آخرش. اين كه گفتيد روي عيب هاي اختماليش چشم ها رو ببنديم تا از نتيجه ش غافل نباشيم. حكايت اون استاد رو كه شنيديد به دانشجوهاش گفت ( با اشاره ي دستش) اون جا رو نگاه كنيد! و به جايي دور اشاره كرد. اما دانشجوها گفتن ما كه چيزي نمي بينم!همه زل زده بودن به نوك انگشت اشاره استاد.
فكر كنم من هم اين جوريم. چشمام رو كه مي چرخونم مي بينم دور تا دورم پره از نشونه. دستام رو بهم مي مالم گرم ميشه و انرژيش براي هميشه از حيطه ي كار خارج ميشه!اين اغاز مرگه!اما من باز دارم به نوك انگشت خلقت نگاه ميكنم!
مرگ به همين سادگيه! اما كمي پيچيده تر!
مويد باشيد
التماس دعا