سینه ی تنگ منو بار غم او هیهات
دلم گرفته این روزا، پر از شکایت و غمه
تنها امید من فقط به شبهای محرمه
نذری دارم،نذر نمک،میگن که حاجتت میده
میگن یه کم دعا بکن کلی خجالتت میده
خودت می خونی آقا جون از تو چشام حاجتمو
یه وقت مبادا رد کنی این دل بی طاقتمو
سینه زنا سر می رسن،مرثیه خونا می رسن
وقت گرفتن علم،سیل جوونا می رسن
اینجا شبا تو چادرت نمی دونی چه خبره
آدما نیستن به خدا،اینجا پر از کبوتره
فرقی دیگه نمی کنه مسلمونو ارامنه
هر کی به شیوه ی خودش اسم تورو داد می زنه
شلوغ می شه تو این شبا هیئت پشت خونمون
چشای ما گریه می خواد،غربت تو بهونمون
تو این شبا دلم میگه درد تو به یکی بگو
حاجتای تو قلبتو بهش یکی یکی بگو
اینجا شبا تو چادرت زنا و مردا میشینن
عکس تورو رو شیشه ی زلال اشکا می بینن
چادر مشکی رو سرم یه نامه توی دستمه
یه نامه که پاکت اون همین دل شکستمه
سرت شلوغه می دونم، دلت شکسته خیلیه
آره خودم خوب می دونم عاشق خسته خیلیه